فرمانده گردان سوم امام حسین (ع)

متن مرتبط با «خاطراتی» در سایت فرمانده گردان سوم امام حسین (ع) نوشته شده است

خاطراتی از سردار شهید حاج لطیف راستی فرمانده دلاور گردان تکاوران سپاه مریوان(قسمت سوم)

  •   گردان تکاوران: بعد از حدود 6ماه دوباره با هم در یک گردان هم خدمت شدیم وبه اموزش تکاوری در تهران اعزام شدیم ,آموزش تخصصی و طاقت فرسایی بود ولی شهید راستی به دلیل تعهد وایمان یکی از منظم ترین افراد اموزشی بود . به هرحال اموزش تمام شد و در سرواباد مستقر شدیم او جانشین گردان بود و من هم فرمانده گروهان در مدتی که او در پادگان بود مشغول نوشتن جزوات اموزشی خاص منطقه کردستان بود برایم جالب بود شاید جزء اولین کسانی بود که در نوشتن مطالب نظامی خاص سربازان وپایوران اقدامات خاص را انجام دادند و در کل یگان از مطالب ایشان استفاده می شد.   حفظ بیت المال: شهید راستی در خصوص مصرف بهینه ودرست استفاده کردن از اموال و امکاناتی که در اختیار یگان بود حساسیت خاصی داشتند و کسانی که رعایت نمیکردند و به نحوی به اموال ضرری میرسانند را ارشاد میکرد و به انها تذکر میداد شاید بهترین خاطره ای که از این موضوع در ذهن من تداعی شد این است که ایشان به همه کارکنان گفته بود که اگر کسی غذای خود را تمام و کامل میل نکند و در ظرف غذا , غذا بماند وان را دور بریزد اوراتنبیه میکند وبه اشپز هم دستور داده بود که هرکس به هر اندازه که میتواند غذا بخورد درظرف او غذا ریخته شود همین امر باعث شده بود که انبار گردان همیشه پر از مواد غذایی باشد و یادم هست که در مواقعی به لشکر پیام میدادکه مواد غذایی خصوصا" ارد و برنج وروغن نفرستند چرا که در گردان موجودی زیاد است او تنها عامل وباعث وبانی این فزونی نوع مدیریت ایشان در مجموعه گردان بوده و جالب اینجا بود روزی به بنده گفت اگر روزی خودم نتوانم غذای داخل ظرف را تمام بخورم باید خودم را تنبیه کنم و ان موقع کسی که غذای را دور میریخت باید میرفت روی کانکس و مدت 2 تا 3 ساعت انجا میماند تا همه گردان بدانند که ایشان تخلف کرده , ایشان گفتند بدی کار اینجاست اگر من بروم روی کانکس چه کسی من را ترخیص میکند و پایین بیاورد , ومن به شوخی گفتم  فا فرمانده لشکر تماس میگیرم و دستور ازادی شما را میگیرم , حقیقت این بود که ایشان تا این حد به دسنورات و مقررات مقید بود و اگر قرار بود موردی را در گردان اجرایی کند خود ایشان اولین نفری بود که به ان دستور احترام میگذاشت و ان را اجرا میکرد تا به این طریق الگویی باشد برای زیر مجموعه ادامه, ...ادامه مطلب

  • خاطراتی از سردار شهید حاج لطیف راستی فرمانده دلاور گردان تکاوران سپاه مریوان(قسمت دوم)

  • چگونگی اشنایی با شهید: وقتی که در سال71 در واحد آموزش یگان خدمت میکردم در محضر شهید بزرگوار,عارف زمانه شهید ورمقانی بودم روزی که یادم هست زمستان بود و برف روی زمین را فرا گرفته بود ,شهید ورمقانی با تویوتا جلو ساختمان آموزش توقف کرد و با کسی که در کنار وی نشسته بود صحبت میکرد , بعد از دقایقی انها از ماشین پیاده شدند ومن هم به خدمت انها رسیدم شهید ورمقانی با زبان کردی شهید راستی را به من معرفی کرد و فرمودند کاک لطیف از رزمندگان مریوانی است ودر گردان خدمت میکند . من از لحظه اول از او خوشم امد وبا او روبوسی کردم وبعد از دقایقی از انها جدا شدم بعد از چند روز شهید راستی به واحد آموزش معرفی شد و او فرمانده گردان آموزشی شد و من هم جانشین ایشان و این هم خدمتی حدود 6 ماه طول کشید وبه دلیل جابه جای از هم جدا شدیم و او به گردان رزم رفت ومن در ستاد مشغول خدمت شدم در طول این مدت که در خدمت ایشان بودم دریافتم که او انسانی مومن و با اخلاق وپایداری منظم و پایبند به اصول اسلام وانقلاب است , شاید بارزترین خصلت ایشان این بود که همیشه در طول شبانه روز در محل خدمت حضور داشت و اول به وظایف پادگانی رسیدگی میکرد وتا زمانی که کار بود وامورات احتیاج به پیگیری داشت در پادگان بودند وآخر شب هم به منزل میرفتند ودر طول هفته و ماه این وضعیت تغییر نمیکرد ارام ارام به او علاقه مند شدم و جدا از همکار بودن با هم دوست شدیم و رابطه ما با هم بسیار نزدیک شد و تا حدودی از خصوصیات او اشنایی پیدا کردم ادامه دارد... , ...ادامه مطلب

  • خاطراتی از سردار شهید حاج لطیف راستی فرمانده دلاور گردان تکاوران سپاه مریوان(قسمت اول)

  • خاطراتی از سردار شهید حاج لطیف راستی فرمانده دلاور گردان تکاوران سپاه مریوان از همرزم شهید بسم الله الرحمن الرحیم برخی از ان مومنان ,بزرگ مردانی هستند که به عهد وپیمانی که با خدا بستند کاملا" وفا کردند ,پس برخی بر ان عهد ایستادگی کردند وبرخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و عهد خود را هیچ تغییر ندادند سوره احزاب ایه 23 {{  او رفت تا خط امام ورهبری در کردستان پر رهرو بماند}} مقدمه هرچه فکر کردم نمی دانستم چگونه مقدمه این نوشته را که در وصف شهید بزرگوار مظلوم کردستان لطیف راستی که خود سخنوری قهار و عابدی شب زنده دار بود را شروع کنم ,مانده بودم و فکرمن و قلم عاجز از توصیف صفات برجسته باارزش و ناتوان از احصاء ویژگیهای خاص وزبان الکن از روشن کردن مقام والایش . دل به دریا دادم و خود را سپردم به رقصیدن قلم روی کاغذ که به یاد اوردم , دل نوشته ای از بزرگواری که چنین سروده بود : * آنگاه که دنیا را قفسی تنگ یافتی و پرنده وجودت را در آزار اذیت از خداوند شهادت را طلب کن   آنگاه که ترنم دعایت مملو از سوز دل گردید و چشمانت در هجران یار مالامال از زلال اشک از خداوند شهادت را طلب کن   آنگاه که سراسر وجودت را پاکی فرا گرفت و ذکر سجودت توام با تباکی گردید از خداوند شهادت را طلب کن   آنگاه که قلبت از نور الهی انباشته گردید و جانت از نشاط و تعالی معنوی لبریز از خداوند شهادت را طلب کن   آنگاه که بقا را در فنا دانستی و مرگ را پلی به سوی خدا از خداوند شهادت را طلب کن   وقتی که چندین مرتبه این متن دل نوشته را خواندم و خاطرات بیست ساله خودم را باشهید بزرگوار لطیف راستی مرور کردم تازه فهمیدم که شهادت او چیزی نبود جزء پاداش خداوند به دعاهای او که در اخر هر خواسته از خداوند شهادت را طلب کرده است. بله شهادت برازنده شهید راستی بود شاید حدود بیست سال بنده حقیر از نزدیک طوری که ماه ها هم اتاقی بودیم و او را از هرکس دیگری بهتر بشناسم ,ولی باز هم میدانم که شناخت من هم کامل نبوده و نتوانستم اورا انچنان که هست بشناسم و به یاد جمله معروف ((شهیدان را شهیدان می شناسند )) افتادم و به خود امدم ودلیل عدم شناختم را پیدا کردم. به هرحال بر خودم تکلیف دانستم از سالها با شهید راستی بودنم مطالبی را بنویسم هرچند خودم میدانم که قلم چون منی در وصف ایشان ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها